وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

ادامه ماجرا

سلام  اول از همه تا یادم نرفته روز پدر رو به همه پدرای عزیز بخصوص بابای خودم و همسرعزیزم تبریک میگم . و برای همه پدرا طول عمر و سلامتی دارم . مراسم روز پدر را امسال در منزل پدرشوهر گرامیم به صرف شام و کیک به پاداشتیم . و به ایشان تبریک گفتیم. خوش گذشت. تو مطلب قبلی گفتم که مهدیارخان تشریف اوردن . این دوسه روزه ماشاله حسابی سرمون گرم بود . با ویانا خانم حسابی ساختند و یکسره در رفت و آمدن . حالا خوبه که باهم سازشون میشه وگرنه مصیبت داشتیم. ویاناجان بالاخره سلام کردن رو یاد گرفت. دوشنبه که از سرکار رفتم خونه وقتی به همه که سرناهار بودن سلام کردم دوید جلوی من و با صورت پرخنده پشت سرهم داد می زد سلام سلام سلام و دستش هم تمام مدت به ...
24 ارديبهشت 1393

مهدیار وارد می شود

سلام به همه دوستان عزیزم و نی نی های گلشون! اول تشکر از دوستانی که ما را می خوانند و نظر می ذارن . دلمون برای همه شون تنگ شده . قدر این صفحه مجازی رو بخاطر همین ارتباطات می دونیم و دوستشون داریم . ( از طرف خودم و دخترانم) پسرعمه مهدیار روز دوشنبه وارد گلپایگان شدند . کلی تغییر کرده گل پسر. شده عین جنوبی ها! یه پسر سبزه موفرفری (به شدت مشکی) با پاهای کشیده و بلند و دستانی لاغر رو تصور کنید . اصل بندره بچه مون . البته مهدیار اصل کیشه ! اصل جزیره ست. هرکاری کردم نذاشت عکسشو بگیرم . دیگه بزرگ شده . ازون داستان ویانا کشی که بگذریم خیلی بچه دوسته و ویانارو خیلی دوست داره . ویانا هم این دو سه روزه همش فکر و ذکرش مهدیاره . اگرچه اسمشو خیلی ...
24 ارديبهشت 1393

سلام

سلام به همه دوستان خوبم کوچولوهای نازنینم خوشبختانه در صحت و سلامتند . آوین و سروین دیگه وارد هشت ماهگی شدند و دارن شروع می کنن به شیطونی کردن . آوین عاشق اینه که تو روروئک بمونه و بدوه اینور اونور یکی هم باشه که مدام باهاش حرف بزنه و بازی کنه . خیلی حرکاتشون شبیه به همه . نمی تونم بگم فقط آوین اینکارو می کنه یا فقط سروین این حرکات رو انجام میده . ولی سروین زیاد تو روروئک حرکت نمی کنه . بیشتر روی زمین خودش رو می کشه و غلت می زنه . دیگه کم کم دارم بهشون مزه غذاهای مختلف رو می چشونم . البته با احتیاط زیاد . چون خسته شدم از بس فرنی و حریره بادوم دادم . سعی می کنم غذاهای خودمون رو به صورت بدون ادویه ، نمک یا چیزهایی که حساسیت زا هستن میکس کنم...
21 ارديبهشت 1393

من و دخترانم!

سلام به همه دوستان که گاهی به ما افتخار میدن و از وبلاگ دختران کوچولوی من دیدن می کنند این روزها اینقدر ویانای عزیزم با مزه شده و کارای بامزه می کنه که دلم می خواد تمامشون رو فیلم بگیرم اما نمیشه . حالا یه چندتاش رو می نویسم . خیلی و شیرین و بامزه می گه : عزیزم (البته کشدارشو می گه) و بعدش هم می خنده . هرچیزی که نمی خواد بخوره سرش رو برمی گردونه و می گه مرسی مرسی. و قیافشو می کشه توی هم. به پدربزرگش می گه عباس و زیربار نمی ره بگه پدر جون . اما دیشب که مهمون داشتیم عکس پدرجونش رو آورده بود نشون می داد و میگفت : پدر جون! (فکم از این کارش افتاد) به این یکی پدربزرگش می گه :آقا . و هروقت خونه اونا هستیم و با علی و هستی بازی می کنه برا...
14 ارديبهشت 1393
1